لغت نامه دهخدا
حسن اشرف. [ ح َ س َ ن ِ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن ناصر. رجوع به حسن غزنوی شود.
حسن اشرف. [ ح َ س َ ن ِ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن ناصر. رجوع به حسن غزنوی شود.
💡 پس لازمه حسن و جمال، ظهور است، چنان كه پرتو و سايه آن در مظاهر كونيه بهخصوص انسان كه اشرف مخلوقات است ظهورى تمام دارد، و پيوسته اين عكس و پرتو مىخواهد كه خود را از پرده خفا بيرون آورد و در نظر ناظران خود را جلوه دهد، چنانكه همهكس اين را به چشم حس ديده اند، و چون آفتابجمال با كمال حضرت ذوالجلال شايق و طالب اين است كه خلق را به طرف خودميل دهد - بى آنكه محتاج به اين جلوه و تجلى باشد - بلكه ازكمال حسن و وسعت رمت و صفت فياضى اوست، چنان كه در حديث قدسى وارد شده است كه:اى پسر آدم ! يك شبى پيش من بيا، من دو شب پيش تو مى آيم، پس از اينكمال، لطف و مرحمت ايشان نسبت به خلق معلوم مى شود، و شك نيست كه حسن وجمال طالب اين است كه او را دوست دارند و عاشق خود را به طرف معشوق خود بكشاند، پسجمال با كمال حضرت مطلق به طريق اولى ميل دارد با عدم احتياج و غناى ذاتى به سوىكشانيدن خلق به طرف حسن خود كه عاشق جمال باكمال وى شوند و از آن لذت كامل و ابتهاج عظيم بهره برده باشند.
💡 پس مرگ حسن برادر خویش پادشه گشت اشرف بد کیش