جوانمرگ شده

لغت نامه دهخدا

جوانمرگ شده. [ج َ م َ ش ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) نفرینی است جوان را.

فرهنگ فارسی

نفرینی است جوان را

جمله سازی با جوانمرگ شده

از حاصل ازدواج محمدخان با نبات خانم سه فرزند بجا مانده که هر یک بخشها و املاک بزرگی از منطقه خداآفرین را ریاست و حکمرانی کرده‌اند (به ترتیب سن): جوادخان، سلطنت خانم و حاج صفقلی خان. جوادخان صاحب دو فرزند پسر به نامهای فرخ خان لیثی و شیریندیل خان شده ولی چون زود جوانمرگ می‌شود، فرزندان آن به ریاست ایلی نمی‌رسند. خواهر محمدخان (با نام نامعلوم) سر زا اول از دنیا می‌رود که از آن دختری به نام ماه پری زنده می‌ماند و زن نخست حاج صفقلی خان می‌شود.