تیز قدم

لغت نامه دهخدا

تیزقدم. [ق َ دَ ] ( ص مرکب ) شتاب رو. سبکپای. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): ناقة طفاحة القوائم؛ شتاب رو و سبکپای و تیزقدم. ( منتهی الارب، یادداشت ایضاً ): سنب؛ اسبی تیزقدم. ( ایضاً ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

شتاب رو سبکپای

جمله سازی با تیز قدم

نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم
تیز کردی به عدم جمله قدم بلکه سر بر نزدندی ز عدم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فراخوانی
فراخوانی
شکوه
شکوه
اتی
اتی
شیمیل
شیمیل