بر روی کار اورد

لغت نامه دهخدا

( بر روی کار آورد••• ) بر روی کار آوردن. [ ب َ ی ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) روی کار آوردن. ظاهر و نمودار ساختن. ( آنندراج ):
یاقوت آبدار تو آورده عاقبت
خطی بروی کار که ریحان بگرد رفت.سلمان ( آنندراج ).|| کسی را عهده دار امری مهم ساختن. کسی را بوزارت و ریاست رسانیدن.

جمله سازی با بر روی کار اورد

از وقایع مهم دوران او به جنگش با اتحادیه لومباردی، متشکل از دولت‌شهرهای شمال ایتالیا می‌توان اشاره کرد که به عقد قرارداد کنستانتین انجامید. وی به جنگ سوم صلیبی نیز لشکر کشید که قبل از آغاز جنگ در رودخانه‌ای غرق شد. فریدریش نسبت به سن و سالش بسیار پُخته تر نشان می‌داد، مردی سُرخ ریش، خوش سخن، جنگ‌آوری مصمم و رهبری شایسته بود. در رم پاپ را ناگزیر کرد که او را تاجگذاری کند سپس لومباردی را شهر به شهر به تصرف درآورد. سال ۱۱۶۲ میلادی میلان که مقاومت می‌کرد با خاک یکسان شد. وقتی پاپ الکساندر سوم زبان به اعتراض گشود، فریدریش پاپ جدیدی بر روی کار آورد. پادشاه فرانسه به پاپ فراری پناه داد. ایتالیای مستأصل سر به شورش برداشت. فریدریش که با سپاهی طاعون زده در رم بود به سوی شمال عقب نشست. سال ۱۱۷۶ میلادی در لنیانو به دست چریک‌های لومباردی در هم شکست و ناگزیر به تیرول گریخت. برای پرهیز از وضع بدتر، به ونیز رفت و جهت فرمانبرداری رکاب پاپ را به دست گرفت.