بر اوفتادن

لغت نامه دهخدا

براوفتادن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) اوفتادن. افتادن. رجوع به اوفتادن و افتادن شود.
- براوفتادن به؛ آغازیدن به. ( یادداشت مؤلف ):
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول براوفتد بسریش.لبیبی.

فرهنگ فارسی

اوفتادن افتادن.

جمله سازی با بر اوفتادن

به دامی اوفتادن هر زمانی شنیدن سرزنش از هر زبانی
چو هست این جام در چاه اوفتادن حرامت باد از راه اوفتادن
مپنداری که کار دهر، بازیست مرا این اوفتادن، سرفرازیست
ایستادم، گرچه خَم شد پشت من اوفتادن، از قضا ترسیدن است
چو افگندند در خاکت چنین زار بباید اوفتادن سر نگون سار
بی‌خبر بود از اوفتادن خویش کان بنا برکشید صد گز بیش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
میسترس یعنی چه؟
میسترس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز