لغت نامه دهخدا
بازپس بردن. [ پ َ ب ُ دَ] ( مص مرکب ) برگرداندن. پس افکندن. پس انداختن. ارجاء. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ): گفت از مشرق تا مغرب بدیدن پدر شما می آمدند و ناامید برمیگردیدند و هدیها بازپس میبردند. ( قصص الانبیاء ص 30 س 2 ).
بازپس بردن. [ پ َ ب ُ دَ] ( مص مرکب ) برگرداندن. پس افکندن. پس انداختن. ارجاء. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ): گفت از مشرق تا مغرب بدیدن پدر شما می آمدند و ناامید برمیگردیدند و هدیها بازپس میبردند. ( قصص الانبیاء ص 30 س 2 ).
بر گرداندن
💡 از بردن نام تو رسد گر به لبم جان بخشد دم عیسی نفس بازپسین را
💡 اما بر اثر یورشهای سهمگین پارتیان برای از میان بردن آذوقه و تدارکات رومیان، ایشان دست به عقبنشینی زدند و تقریباً همه سرزمینهای اشغالی را بازپس دادند.