ام سهل

لغت نامه دهخدا

ام سهل. [ اُم ْ م ِس َ ] ( اِخ ) کنیه چند تن از زنان صحابی بوده است. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 247 ببعد شود.

فرهنگ فارسی

کنیه چند تن از زنان صحابی بوده است

جمله سازی با ام سهل

کارها را سهل نشماری که فوت دولت است ملک اگر از دست جم بیرون نگین واری رود
گویم که مردم از غمت، گویی که نتوان این قدر سهل است آخر، جان من، مردن به جان دیگران
آنان ابتدا بر اءقرباذين سابور بن سهل (متوفاىسال 255 هجرى ) متكى بودند تا اينكه اقرباذين امين الدولة بن تلميذ (متوفاىسال 560 هجرى در بغداد) ظهور يافت.
نوكر، سهل انگارى كرد و رفت يكى از اين دو (مثلا انگور تنها) را خريد و آورد. اربابنوكر را كتك زد و گفت: از اين پس هر وقت از تو كارى خواستم بجاى يك كار، بايد دوكار انجام دهى، او گفت: چشم.
و گویند سهل عبداللّه چون طعام خوردی ضعیف شدی و چون گرسنه بودی قوی شدی و هر به هفتاد روز یکبار طعام خوردی.
سعيد بن سهل بصرى گويد: براى جشن (عروسى يا...) يكى از فرزندان خليفه وقت،مردم را به شام (يا نهار) دعوت كرده بودند و امام هادى (عليه السلام ) (امام دهم ) نيزدعوت شده بود (و ناگزير مى بايست شركت كند)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محنت
محنت
آویزون
آویزون
جسور
جسور
خفن
خفن