الزام کردن

لغت نامه دهخدا

الزام کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) واجب کردن. ملتزم و متعهد کردن. لازم گردانیدن. ملزم و مجبور گردانیدن. رجوع به اِلزام شود: اندیشم که اگر بطوع خطبه نکنم الزام کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685 ). همه را الزام کرد تا در دو طرف از روز ملازمت دیوان او مینمایند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 438 ).

فرهنگ فارسی

واجب کردن. ملتزم و متعهد کردن

جمله سازی با الزام کردن

هنگامی که یک آزمایش برای برآورده کردن ضخامت و سایر الزامات کرنش صفحه‌ای شکست می‌خورد، مقدار چقرمگی شکست تولیدشده، Kc نامیده می‌شود. گاهی ممکن نیست که یک نمونه ساخته شود که الزامات ضخامت را برآورده ‌کند. به عنوان مثال، هنگامی که یک صفحه‌ی نسبتاً نازک با چقرمگی بالا مورد آزمایش قرار می‌گیرد، ممکن است ایجاد یک نمونه‌ی ضخیم‌تر با شرایط کرنش صفحه‌ای در نوک ترک امکان پذیر نباشد.

ضخامت یک جزء، بر محدودیت در نوک ترک با اجزای نازک دارای شرایط تنش صفحه‌ای و اجزای ضخیم دارای شرایط کرنش صفحه‌ای تأثیر می‌گذارد. شرایط کرنش صفحه‌ای، پایین‌ترین مقدار چقرمگی شکست را به‌دست می‌دهد که یک ویژگی ماده است. هنگامی که یک آزمایش برای برآورده کردن ضخامت و سایر الزامات برای اطمینان از شرایط کرنش صفحه‌ای، شکست می‌خورد، مقدار چقرمگی شکست تولیدشده به دست می آید. 

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضامن یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
خویشان یعنی چه؟
خویشان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز