اعمی دل

لغت نامه دهخدا

اعمی دل.[ اَ ما دِ ] ( ص مرکب ) کوردل. بی بصیرت:
اهل دنیا زآن سبب اعمی دلند
شارب شورابه آب وگلند.مولوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کوردل کورباطن.
کور دل. بی بصیرت

جمله سازی با اعمی دل

💡 مغربی دیده بدست آر پس آنگه بطلب حسن یوسف که شنیده است که اعمی طلبد

💡 چون شرر دیده وران می‌گذرند از سر خویش این عصا راهبر مقصد اعمی نشود

💡 یکی جان و دل لاغر، دوم مغز و سر تاری سه دیگر صورت زشت و چهارم دیدهٔ اعمی

💡 هدایت آرزویم می‌کشم دستی به هر گنجی درین ویرانه چون اعمی عصای خویش می‌جویم

💡 شود چو چشمۀ خورشید روشن ار برسد ز خاکِ پایش گَردی به دیدۀ اعمی

شیمیل یعنی چه؟
شیمیل یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز