غسل کردن

لغت نامه دهخدا

غسل کردن. [ غ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شستشوی کردن و شستن همه بدن به طریق شرعی. غسل آوردن. غسل زدن. اغتسال. رجوع به غسل شود: عبداﷲ همه شب نماز کرد، و قرآن خواند، وقت سحر غسل کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187 ).
غسل کن اول زآب دیده من هفت بار
تا طهارت کرده گردی گرد هفت اعضای او.عطار.دیده برانداخت نقاب دو چشم
غسل صفا کردم از آب دو چشم.امیرخسرو ( از آنندراج ).

جمله سازی با غسل کردن

میقوه (عبری: מִקְוֶה / מקווה) حمامی خاص است که در یهودیت برای غسل کردن مورد استفاده قرار می‌گیرد. واژه میکوه در تورات مورد استفاده قرار گرفته است و معمولاً به معنی محل نگهداری آب است. تعدادی از دستورهای توراتی به لزوم فرورفتن کامل در آب برای طهارت اشاره می‌کنند. فردی که قصد داشت وارد معبد اورشلیم شود باید طهارت می‌گرفت. همچنین کسی که قصد دارد به یهودیت بگرود باید طهارت انجام دهد. همچنین زنان بعد از عادت ماهانه یا زایمان باید در میکوه فرو روند تا بتوانند دوباره با همسر خود رابطه برقرار کنند. پاکیزگی و پاکیزه نبودن ترجمه واژه عبری «طهارا» و «توماه» است.
مذهب مانوی مذهبی مبتنی بر عرفان و تهذیب نفس است. خود مانی که در میانرودان در میان فرقه‌های مندایی و گنوسی پرورش یافته بود به مذهب مغتسله باور داشت و غسل کردن و پاکی تن را برای عبادت اصل اول می‌دانست اما ناگهان این مذهب را ترک گفت و با بیان اینکه به پاکیزگی روان بیش از پاکیزگی تن نیاز است اصطلاح آب زنده را مطرح کرد که آبی مینوی و الهی بود و روح و روان را پاک می‌نمود. در نظر مانویان تطهیر تنها از راه معرفت و پاکدامنی و محبت امکانپذیر می‌شد.