سوزمانی

لغت نامه دهخدا

سوزمانی. ( ص )زن تبه کار. لولی. لوری. کولی. غربال بند. قرشمال. چیگانه. غربتی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است سخت بی ادبانه زن را. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(زْ ) (اِمر. ) زن کولی.

فرهنگ عمید

۱. بدکاره، روسپی.
۲. [قدیمی] کولی.
۳. [قدیمی] زن کولی.
۴. [قدیمی] طایفه ای از کولیان بیابان گرد.

فرهنگ فارسی

طایفه ای کولیان بیابان گرد
کولی، زن کولی، طایفهای ازکولیان بیابانگرد
دخترک آتش پاره.
زن تبه کار لولی کولی غربال بند قرشمال دشنامی است سخت بی ادبانه زن را

ویکی واژه

زن کولی.

جمله سازی با سوزمانی

تا اواسط دوره قاجار، در سنندج و کرمانشاه، طوایفی به نام سوزمانی زندگی می‌کردند که برخی از آن‌ها کوچ و در روستاهای خانقین و حاج‌قره سکونت کردند. ادعای شده که این طایفه‌ها عمدتاً به رقص و کامروایی می‌پرداخته‌اند.