سوا کردن

لغت نامه دهخدا

سوا کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جدا کردن. انتخاب کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

جدا کردن انتخاب کردن

جمله سازی با سوا کردن

واژهٔ تریاژ از فعل فرانسویِ «تریه» (trier) به‌معنی جدا کردن و سوا کردن مشتق شده و به زمانی برمی‌گردد که در جنگ، بیماران بدحال را از کسانی که می‌توانستند به نبرد بازگردند جدا می‌کردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
خوار
خوار
میسترس
میسترس
فال امروز
فال امروز