دشوار گذار

لغت نامه دهخدا

دشوارگذار.[ دُش ْ گ ُ ] ( ن مف مرکب ) صعب المرور. ( ناظم الاطباء ).صعب که بسختی از آن توان گذشتن. صعب السلوک. که گذشتن از آن صعب باشد. مقابل آسان گذار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): أیهم؛ کوه بلند دشوارگذار. بَعکَنة؛ ریگی دشوار گذار. بوباة؛ بیابان و عقبه ای است دشوار گذار در راه یمن. صَعود، صَعوداء؛ عقبه دشوار گذار. ضَمز؛جای درشت و پشته دشوار گذار. عراقیب؛ راههای تنگ ودشوار گذار در پشت کوه. عُنوت؛ پشته دشوارگذار. لَخمة؛ جای دشوار گذار از زمین درشت. مَدرة؛ جایی است تنگ و دشوار گذار مر بنی شعبه را. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

صعب المرور.

جمله سازی با دشوار گذار

با وجود زمینه دشوار گذار پس از جنگ، امروز، نپال نه تنها به سرعت به سمت توسعه اقتصادی پیش می‌رود، بلکه به اهداف کاهش فقر و گرسنگی، آموزش ابتدایی جهانی، کاهش مرگ و میر کودکان، سلامت مادران و برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان نیز می‌رسد.