لغت نامه دهخدا
حدول. [ ح ُ ] ( ع مص ) ستم کردن به. || میل کردن به. حَدْل. رجوع به حَدْل شود.
حدول. [ ح ُ ] ( ع مص ) ستم کردن به. || میل کردن به. حَدْل. رجوع به حَدْل شود.
ستم کردن به میل کردن به
💡 تزئینات نمای خارجی سردر اصلی مسجد سید (در زنجر) که در ضلع شمالی آن واقع شده و مدخل و راهروهای طرفین آن همچنان ناتمام مانده بودهاست، در سال حدول ۱۳۴۴ کاشیکاری شدهاست. کتیبههای نمای خارجی سردر به خط ثلث سفید و زرد رنگ به زمینه کاشی لاجوردی شامل سورههای (قدر) و (کوثر) و (جمعه)، (آیةالکرسی) و بعضی آیات سوره شریفه (یس) است.