بازیج

لغت نامه دهخدا

بازیج. ( اِ ) پاسی از شب که پازیره هم گویند. ( فرهنگ شعوری، ج 1 ص 154 ). ساعت شب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بازیره شود. || منجوقی که به گهواره بچه ها می آویزند و آنرا بازپیچ هم گویند. ( فرهنگ شعوری ). هر چیزی که جهت بازی کردن کودک به گهواره آویزان کنند. ( ناظم الاطباء ):
آید ز باغ بی سرود بازیج
دستت بکراغه ای بر آرد و ز پیچ.لبیبی ( از فرهنگ شعوری ).|| گردن بند. گلوبند. || زنجیر. || تسبیح. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با بازیج

بازیکن تیم بازیج اسانس کاشان و تیم پیکان تهران
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی