باجربزه

فرهنگ معین

(جُ بُ ز ِ ) (ص مر. ) لایق، شایسته، با قدرت، مدیر.

فرهنگ عمید

کسی که توانایی سرپرستی دیگران را دارد، شایسته، لایق.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که دارای جربزه است با قدرت مدیر مقابل بی جربزه.

ویکی واژه

لایق، شایسته، با قدرت، مدیر.

جمله سازی با باجربزه

خبر حضور رضاشاه در جلسه دولت و گفتگوهای آن جلسه به گوش انگلیسی‌ها رسیده بود. تقی‌زاده ماجرا را به تیمورتاش می‌گوید. تیمورتاش هم به رضاشاه خبر می‌دهد. رضاشاه که می‌خواست از شر تیمورتاش که به گزارش سفارت بریتانیا در تهران تا هنگام مرگ، «پس از پادشاه، قدرتمندترین مرد ایران» به‌شمار می‌رفت، خلاص شود، خود او را متهم کرد که سوراخ کابینه است. برکنارش کرد و در زندان او را کشت. «تیمورتاش بی تقصیر بی تقصیر بود… عمده مطلب این بود که شاه از هر کسی که جربزه داشت وحشت می‌کرد. تمام را می‌خواست از میان بردارد، به خاطر پسرش. پسرش کوچک بود. شاید فکرش هم درست بود. چون اگر از بین می‌رفت معلوم نبود آدم کوچکی در مقابل شخصی مثل تیمورتاش چه می‌توانست بکند. احتیاط می‌کرد که بعد از خودش اشخاص باجربزه‌ای نباشند که مزاحم جانشینش بشوند.» رضاشاه گفته بود: «تیمورتاش می‌خواهد پسر مرا از میان ببرد. یکی از دوستان به من گفت رضاشاه خودش به او گفته بود نمی‌دانی این پدرسوخته چه خیالاتی دارد.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس ننه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز