امحل. [ اَ ح َ ] ( ع ن تف ) فریبنده تر. خادع تر. - امثال: امحل من الترهات. امحل من بکاء علی رسم. امحل من تسلیم علی طلل. امحل من تعقاد الرتم. امحل من حدیث خرافة. ( از مجمع الامثال ).
جمله سازی با امحل
حلبى گويد در اين ميان جوانى را ديدم، گفتماهل كجا هستى ؟ گفت: اهل مدينه هستم، گفتم براى چه به اينجا (سامره )آمده اى ؟ گفت:اختلاف و اشتباهى بر سر موضوعى رخ داده آمده امحل مساله را از امام حسن عسگرى (عليه السلام ) بپرسم، من از نواده ابوذر غفارى هستم.