لغت نامه دهخدا
اصحاء. [ اَ ص ِح ْحا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ صحیح. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). مقابل مَرْضی ̍. تندرستان. ( غیاث ). مردمان صحیح و سالم و تندرست. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به صحیح شود.
اصحاء. [ اِ ] ( ع مص ) اصحاء سَکْران؛ هشیار شدن مست از مستی. ( منتهی الارب ). بهوش آمدن مست و مشتاق. ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصحاء آسمان؛ گشاده و بی ابر شدن و پریشان و متفرق گردیدن از وی ابر. ( منتهی الارب ). صاف شدن آسمان. باز شدن هوا. اصحاء روز وآسمان؛ رفتن ابر از آنها. ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصحاء فلان؛ در روز گشاده رفتن وی به جایی. ( منتهی الارب ). اصحاء قوم؛ بی ابر شدن آسمان برای آنان. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ).