لغت نامه دهخدا
اسپهسالار. [ اِ پ َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) سپهسالار. سپاه سالار. فرمانده سپاه. سردار.
اسپهسالار. [ اِ پ َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) سپهسالار. سپاه سالار. فرمانده سپاه. سردار.
💡 در دولت سامانی و غزنویان ظاهراً کسی به جز ابوعلی سیمجوری که در سال ۹۹۱ کنترل خراسان را به دست گرفته بود، خود را امیرالامرا معرفی نکرد. سلسلههای مسلمان بعدی، چه ایرانی و چه ترک، این عنوان را بیشتر در زمینه نظامی به کار بردند، اگرچه همیشه با فرماندهی کل ارتش مرتبط نبود. بنابرین ترکان سلجوقی که در اواخر قرن یازدهم بر سرزمینهای پیشین خلافت حاکمیت یافتند، عنوان مذکور را به صورت یکی از نامهای بسیاری که برای فرماندهان ارشد نظامی خود میگزیدند (همچون اسپهسالار، امیر سالار، مقدم العسکر و غیره) به کار بردند. تنها دو مورد شناخته شدهاست که شاهزادگان این سلسله این عنوان را به شکلی متمایز استفاده کردند: عثمان، پسر چغری بیگ، که در سال ۱۰۷۳ به عنوان والی شمال افغانستان معرفی شد، و محمد، نوه چغری بیگ، که در ۱۰۹۷ در خراسان علیه برادرزاده خود، برکیارق (حک. 1094–1105)، قیام کرد.