ابوبکر رازی

لغت نامه دهخدا

ابوبکر رازی. [ اَبو ب َ رِ ] ( اِخ ) احمدبن علی جصاص. فقیه حنفی. مولداو شهر ری. به سال 325 هَ. ق. به بغداد شد و سپس مدتی در اهواز و چندی در نیشابور اقامت گزید و در سنه 344 کرت دیگر به بغداد رفت و تا آخر عمر در آنجا تدریس میکرد و در شصت وپنج سالگی بدانجا درگذشت و ابوبکر خوارزمی یکی از اصحاب او گاه وفات وی به بغداد بود. او راست: شرح ادب القاضی ابوبکر خصاف. شرح الجامعالصغیر. شرح الجامعالکبیر. شرح الاسماءالحسنی. کتاب فی اصول الفقه. کتاب احکام القرآن علی مذهب اهل العراق.
ابوبکر رازی. [ اَ بو ب َ رِ ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن زکریای رازی شود.

فرهنگ فارسی

فقیه حنفی

جمله سازی با ابوبکر رازی

ابوبکر رازی گوید از نهرجوری شنیدم که گفت مردی را دیدم اندر طواف یک چشم، و می گفت اَعوُذُ بِکَ مِنْکَ گفتم این چه دعاست گفت روزی نظری بشخصی کردم که مرا نیکو آمد همیدون تَوانچه دیدم که بر چشم من آمد و چشم من بریخت، آواز آمد که لطمۀ بلحظۀ، دیداری بطپانچۀ و اگر نیز نگری نیز خوری.
ابوبکر رازی گوید کی مُزَیِّن گفت گناه از پس گناه عقوبت گناه بود و نیکوئی از پس نیکوئی ثواب نیکوئی بود.
ابوبکر رازی گوید کتّانی اندر پیری نگریست سر و موی و روی وی جمله سپید شده و سؤال میکرد و گفت این پیر، حقّ خدای اندر جوانی ضایع کرده است خدای تعالی اندر پیری او را ضایع گذاشتست.