ابسط

لغت نامه دهخدا

ابسط. [ اَ س َ ] ( ع ن تف ) گسترده تر. گشاده تر. || ساده تر. بی آمیغتر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گشاده تر گسترده تر. ۲ - ساده تر بی آمیغ تر.

جمله سازی با ابسط

امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در نامه خود به محمد بن ابى بكر چنين مى فرمايدفاخفض لهم جناحك و الن لهم جانبك و ابسط لهم وجهك و آس بينهم فى اللحظة و النظرة:(بالهاى خود را براى آنها فرود آر! و در برابر آنها نرمش كن و چهره خود را گشادهدار، و ميان آنان حتى در نگاه كردن مساوات كن ).
3- پيشنهاد عمر با ابى عبيده جراح براى بيعت: ( ابسط يدك فلاءبايعك فانك اءمينهذه الاءمة:(835) ) دست خود را بگشاى تا با تو بيعت كنم، زيرا طبق گفتهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تو امين اين امت هستى.
جمعى از مفسران بزرگ در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه روزى (وليد بن عقبه ) به(على ) (عليه السلام ) عرض كرد انا ابسط منك لسانا و احد منك سنانا: (من از توزبانى گسترده تر و فصيحتر و نيزه اى تيزتر دارم )! (اشاره به اينكه به پندارخودش هم در سخنورى و هم در جنگ جوئى پيشتازتر است ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
معلق
معلق
گی خار
گی خار
ار
ار
جوز
جوز