معمور کردن

لغت نامه دهخدا

معمور کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آباد کردن و اصلاح کردن و مرمت نمودن و آراسته کردن. || مسکون نمودن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آباد کردن آبادان ساختن.
آباد کردن و اصلاح کردن و مرمت نمودن و آراسته کردن.

جمله سازی با معمور کردن

💡 خاطری معمور کردن، از دو عالم خوشترست گنج را در دامن ویرانه می ریزیم ما!