مستعمر

لغت نامه دهخدا

مستعمر. [ م ُ ت َم ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعمار. آبادانی خواه. آنکه از کسی آباد کردن جایی را بخواهد. ( اقرب الموارد ). || استعمارکننده. رجوع به استعمار شود.
مستعمر. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استعمار. رجوع به استعمار شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- آنکه ازدیگری آباد کردن جایی رابخواهد. ۲- کسی که بکشوروناحی. دیگر رود تا آنجا را آباد کند و بهره بردارد جمع: مستعمرین.

جمله سازی با مستعمر

شارل خود را شارلکن (شارل پنجم) نامید یا عنوان کارل پنجم امپراتور مقدس روم، آرشیدوک اتریش و با عنوان کارلوس یکم پادشاه اسپانیا و هلند بود. شارلکن صاحب وسیع‌ترین قلمرو در اروپا و آمریکا و بیش‌ترین قدرت در بین پادشاهان قرن شانزدهم بود. شارلکن در سال ۱۵۱۹ به عنوان امپراتور مقدس روم نیز برگزیده شد، و بدین‌ترتیب فرمانروای اسپانیا، هلند هابسبورگ، اتریش، قسمتی از فرانسه، ایتالیا و مستعمرات اسپانیا در آمریکا شد.
مالت در سال ۱۸۱۵، در طول جنگ، از مستعمرات بریتانیا بود و به عنوان ایستگاهی مهم برای کشتی‌ها و مقر ناوگان دریایی مدیترانه‌ای انگلیس عمل می‌کرد. این جزیره در جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم نقش مهمی ایفا کرد و به این خاطر جرج ششم به خاطر شجاعت ساکنان مالت در جریان محاصره این جزیره توسط نیروهای آلمانی و ایتالیایی، صلیب جرج را به مالت اعطا کرد. صلیب جرج همچنان بر پرچم ملی مالت دیده می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دیکته
دیکته
داشاق
داشاق
فمبوی
فمبوی
با دقت
با دقت