فندرسکی

لغت نامه دهخدا

فندرسکی. [ ف ِ دِ رِ ] ( ص نسبی ) منسوب به فندرسک.
فندرسکی. [ ف ِ دِ رِ ]( اِخ ) ( میر... ) رجوع به ابوالقاسم ( فندرسکی ) شود.

فرهنگ فارسی

میرزا ابوطالب فرزند ابوالقاسم فندرسکی. شاعر و منشی قر. ۱۲ ه. وی از شاگردان علامه مجلسی است و با میرزا عبدالله افندی صاحب ریاض العلمائ و نظایر وی معاصر و در یک حلقه تدریس با آنان بکسب علم مشغول بود تالیفات او عبارتند از: ترجمه فارسی شرح لمعه شهید حاشیه تفسیر بیضاوی حاشیه خفری بر شرح تجرید قوشچی سامی که منظومه است غزوات حیدری که نیز منظومه است المنتهی در نجوم نگارخانه چین که حاوی تمامی مکتوبات و منش آت عربی و فارسی اوست.
منسوب به فندرسک

جمله سازی با فندرسکی

مردم این روستا به زبان طبری مازندرانی و گویش فندرسکی سخن می گویند. از بزرگان این روستا می توان به جهان پهلوان رضا سوخته سرایی اشاره کرد که از پیشکسوتان کشتی ایران است و تنها کشتی گیر ایرانیِ دارنده مدال در کشتی آزاد و فرنگی می‌باشند.