عشق ورزی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با عشق ورزی
گرنه از معشوق بودی عشق ورزی از نخست در میانه نام عاشق ازکجا پیداستی
عشق ورزی از نسب باید گذشت هم ز ایران و عرب باید گذشت
عشق و هشیاری گذار و عشق ورزی پیشه کن عاشق دیوانه باش و مست صهبای لقا
با عاشقان ز مذهب و زهد و ورع مگو رندی و عشق ورزی و مستیست دین ما
عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد
عاشقی رسوایی و بی پردگیست عشق ورزی کار هر افسرده نیست