صندوداء

لغت نامه دهخدا

صندوداء. [ ص َ دَ ] ( اِخ ) موضعی است بشام. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

جمله سازی با صندوداء

سفيان گفت: من از نزد معاويه رفته، اردو زدم و معاويه مردم را براى همراهى با منتشويق مى كرد و مى گفت رفتن با او داراى اجرى بزرگ مى باشد. سه روز نگذشت كههمراه با شش هزار نفر حركت كردم تا اين كه به شاطى فرات رسيدم و از هيت گذشتم وهيچ كس در آن نبود و از آنجا به صندوداء (429)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نجورسن
نجورسن
ارین
ارین
کیری
کیری
سنی چوخ ایستیرم
سنی چوخ ایستیرم