شودی
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
جمله سازی با شودی
بتی است کز بهر او گر شودی ممکنم دو قسمتم باشدی با او جان و روان
ز تابش آب شود در در میان صدف ز رنج خون شودی لعل در دل خارا
زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی به رفق مهر گیا هر چه هست زهر گیاش
اگر نه همت تو داردی گرفته حصار بر آسمان شودی نامت از سر منبر
رئیس شرق که حلم و لطافت و کرمش اگر عیان شودی خاک و باد و آبستی