شفاعتگری

لغت نامه دهخدا

شفاعتگری. [ ش َ ع َ گ َ ] ( حامص مرکب ) درخواستگری.میانجی گری. خواهشگری. ( یادداشت مؤلف ):
گردن و گوشی ز خصومت بری
چشم وسرینی به شفاعت گری.نظامی.قدرتی هجر تو در کشتن من برد بکار
که شفاعتگری اندازه تقدیر نبود.نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

در خواستگری میانجی گری خواهشگری

جمله سازی با شفاعتگری

ز الطاف بیحد بحال عبید شفاعتگری چون نبی آفرید
سهل است شفاعتگری جرم دو عالم گر قابل یک ذره ‌گناه تو توان شد
شعار شفاعتگری تازه کرد ترحم زیاده ز اندازه کرد
شادم که امیدم سپر سهم مکافات کرده است شفاعتگری فخر امم را