شاخ زدن

لغت نامه دهخدا

شاخ زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) انشعاب. ( تاج المصادر بیهقی ). تفرع. ( مصادر زوزنی ). شاخه زدن. رُستن و دمیدن شاخ:
این جهان را بنظم شاخ زند
هر چه در باغ طبع من کارد.مسعودسعد.عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر رابیخ کنون میکند.خاقانی. || نطح. ( دهار ). راندن و دفع کردن ( حیوان ) با شاخ خود. ( ناظم الاطباء ). کله زدن گوسفند و گاو و غیره. || کله زدن جنین در شکم مادر: بعد از آن تن فرزند [ در شکم مادر ] شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || نفیر زدن. || لطمه زدن و اذیت کردن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال:
راحتی شاخت می زند.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرو کردن حیوانی نوک شاخ خود را در بدن جانداری دیگر. ۲ - شاخه دواندن درخت.

جمله سازی با شاخ زدن

💡 32- اگر گاوى فرد انسانى را كشت و صاحبش از شاخ زدن آن گاو بى اطلاع بوده،بايد ديه مقتول را بپردازد.

💡 37- اگر گاو شخصى، گاو همسايه را بزند و آن بميرد، گاو را فروخته و قيمت آن رابا گاو مرده، بين آن دو تقسيم نمايند و اگر معلوم شود كه صاحب گاو از شاخ زدن مطلعبوده، گاو به عوض گاو داده شود.

💡 20- اگر گاوى انسانى را بكشد و صاحبش از سابقه شاخ زدن گاوش آگاه باشد، گاوو صاحب آن بايد كشته شوند.

💡 اما گناهى كه آمرزيده نشود، عبارت است از ستمهايى كه بعضى از انسانها بر بعضىمى كنند، زيرا خداوند وقتى (توسط پيامبران و اديان ) بر مخلوقاتش ‍ آشكار شد، بهخودش سوگند ياد كرد و فرمود: (به عزت و عظمتم سوگند كه ظلم هيچ ظالمى (بدونمجازات ) از من نگذرد، گرچه آن ظلم، زدن مشتى به مشتى، يا ماليدن دستى به دستى(براى هوسرانى ) و يا شاخ زدن شاخدارى به بى شاخ باشد).