سوقی

لغت نامه دهخدا

سوقی. ( ص نسبی ) بازاری به معنی دکاندار نیز آمده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ):
کند سوقیی سیب را خانه رس
ولی خوش نیاید بدندان کس.نظامی.|| ( اِ ) اسم یونانی تین است.( تحفه حکیم مؤمن ). تین. انجیر. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به سوق بازاری.
بازاری بمعنی دکاندار نیز آمده اسم یونانی تین است

جمله سازی با سوقی

💡 ای ساقی سیم ساق سوقی برخیز وآن شهری دهقان بچهٔ خاص بیار

💡 ستار سوقی از شاعران معاصران ایل ترکمن است.

💡 چهل روز نرد سکون باختم بهر سوقی افسانه ها ساختم

💡 کند سوقی‌ای سیب را خانه‌رس ولی خوش نیاید به دندان کس