لغت نامه دهخدا
سنگ سم. [ س َ س ُ ] ( ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد:
پس پای او شد که بنددش دُم
خروشان شد آن باره سنگ سم.فردوسی.
سنگ سم. [ س َ س ُ ] ( ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد:
پس پای او شد که بنددش دُم
خروشان شد آن باره سنگ سم.فردوسی.
که سم او زفتی و سختی چون سنگ باشد.
💡 چنان تاخت تند ارغُن سنگ سم که در گنبد از گرد شد ماه گم
💡 که بست ایدر این باره سنگ سم که اکنون بیندازمش گوش و دم