سست دل

لغت نامه دهخدا

سست دل. [ س ُ دِ ] ( ص مرکب ) ضعیف. ناتوان:
نیک بدحال و سخت سست دلم
حال دل هردو یک نه بر خطر است.خاقانی ( دیوان دکترسجادی ص 63 ).

جمله سازی با سست دل

آوازهٔ کوست نپذیرد به صدا کوه ترسد که شود سست دل از سخت صدائی
سی تن بی‌بال و پر، رنجور و سست دل شکسته، جان شده، تن نادرست
ای آنک سست دل شده‌ای در طریق عشق در ما گریز زود که ما برج آهنیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه فال شمع فال شمع فال ای چینگ فال ای چینگ