روزی خور

لغت نامه دهخدا

روزی خور. [ خوَر / خُر ] ( نف مرکب ) روزی خورنده. روزی خوار:
نشاید همه کشتن از بهر خویش
که روزی خورانند از اندازه بیش.نظامی.و رجوع به ترکیبات مترادف آن شود.

فرهنگ فارسی

روزی خورنده. روزی خوار

جمله سازی با روزی خور

گرچه روزی خور هر روزه توست دست امید به دریوزه توست
نه شرط است وقتی که روزی خوری که نام خداوند روزی بری؟
ای سفله اگر چه من گدا باشم روزی خور خوان فضل سبحانم
کای همه روزی خوران بحر و بر ساکنان خاوران تا باختر
در این وادی همه لب تشنگانیم همه روزی خور این آستانیم
قرص خورشید فراز فلک کاسه صفت روز روزی خور و شب ریزه بر خوان تو باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لاشی یعنی چه؟
لاشی یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز