روزه گشادن

لغت نامه دهخدا

روزه گشادن. [ زَ / زِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) افطار کردن. ( آنندراج ). افطار. ( مصادر زوزنی ). فطر. ( دهار ): ندا آمد که یا موسی روزه بگشادی ده روز دیگر روزه بدار. ( قصص الانبیاء ).
بر دهان غنچه گه گه میزند بوسی نسیم
کان شکرلب جز ببوسه روزه نگشاید همی.امیرخسرو ( از آنندراج ).|| تفطیر. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

افطار کردن. افطار. فطر

جمله سازی با روزه گشادن

هر شب که بود قاعده سفره نهادن ما را ز خیال تو بود روزه گشادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال سنجش فال سنجش