دست یافت

لغت نامه دهخدا

دست یافت. [ دَ ] ( مص مرکب مرخم، اِمص مرکب ) فتح و ظفر و غلبه. ( ناظم الاطباء ). || فرصت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به دست یافتن شود. || ( ن مف مرکب ) دست یافته. مقهور. مغلوب: این صورت سمج و جسم خبیث کهتر که دست یافت عناصر نیم کار گردون است از کثرت آفات... اکرام را ابرام نمی نماید. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 243 ).

فرهنگ فارسی

فتح و ظفر و غلبه. یا فرصت

جمله سازی با دست یافت

حسن شهر آشوب (تو) چون بر ولایت دست یافت سروران ملک را در پا رود دستارها
گر رنج تن برین دل من دست یافت باش ور درد دل برین تن من خیره شد چه غم
در دوران پس از انقلاب تیم ملی با مربیگری مینا فتحی در مسابقات همبستگی کشورهای اسلامی در سال‌های ۱۳۷۱ و ۱۳۷۳ در تهران شرکت کرد که در سال ۱۳۷۳ به مقام سومی دست یافت.
نادری در سپتامبر ۱۹۷۹ به عنوان مهندس سیستم‌های ارتباطی در آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا آغاز به کار کرد و در طی سه دهه فعالیت حرفه‌ای، به جایگاه‌های مدیریتی و اجرایی بالاتر دست یافت.
کسی به قربت تو دست یافت چون خسرو که روی سوی تو و پشت بر جهان آورد
ریکاردو اولین مقاله اقتصادی خود را ده سال پس از خواندن کتاب آدام اسمیت نوشت و سرانجام، در قرن ۱۹ هجری به موجب نظریه جنجال شمش که در مورد تورم بود، در انگلیس به شهرت جهانی دست یافت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال
استیصال
چیره
چیره
حلما
حلما
فال امروز
فال امروز