لغت نامه دهخدا
دست نشین. [ دَ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشیننده بر دست یعنی مسند. مسندنشین. صدرنشین:
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس.نظامی ( هفت پیکر ص 33 ).
دست نشین. [ دَ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشیننده بر دست یعنی مسند. مسندنشین. صدرنشین:
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس.نظامی ( هفت پیکر ص 33 ).
نشیننده بر دست یعنی مسند
💡 پس آنگه مرادت درآید به دست نشینی و از وصل گردی تو مست