لغت نامه دهخدا
دریای الماس. [ دَرْ ی ِ اَ ] ( اِخ ) بحر الماس. رجوع به بحرالماس ذیل بحر شود.
دریای الماس. [ دَرْ ی ِ اَ ] ( اِخ ) بحر الماس. رجوع به بحرالماس ذیل بحر شود.
بحر الماس
💡 فتاد اندیشه در گرداب وسواس که طوفان موج شد دریای الماس
💡 چو دریای الماس شد کان لعل سرکشته فرسود در زیر نعل