لغت نامه دهخدا
دریاوار. [ دَرْ ] ( ص مرکب ) چون دریا. دریافش. بحرسان: جواهر تهنیت نثار کرد بر دست دریاوار و بازوی نهنگ کردار... ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 9 ).
دریاوار. [ دَرْ ] ( ص مرکب ) چون دریا. دریافش. بحرسان: جواهر تهنیت نثار کرد بر دست دریاوار و بازوی نهنگ کردار... ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 9 ).
چون دریا. بحرسان
دریاوار ( maria ) نامی است که به گروهی از پهنه هایی تیره رنگ سطح کره ماه داده شده است. مجموعه این پهنه ها آبگیروارهای ماه نامیده می شود.
سمت پیدای ماه، ظاهری بسیار متفاوت نسبت به سمت پنهان آن دارد. علت آن اینست که پهنه های زیادی از این سوی ماه بر اثر فعالیت های آتشفشانی با گدازه های تیره رنگ پوشیده شده اند و آبگیروارهای گوناگونی را به وجود آورده اند ولی سوی دور ماه همچنان به شکل قدیم یعنی آکنده از گودال باقی مانده است.
💡 کف این دریاوار بسیار صاف و تخت است و حلقهای از زمینهای لبهدار فروریخته دور آن را احاطه کردهاست.
💡 به این خاطر به نظر میآید که سطح این دریاوار برخلاف دیگر دریاوارها که دهانههای برخوردی هستند، منطقهای پست بوده که گدازهها بر روی آن شاریدهاند.
💡 قطر این دریاوار ۶۰۵ کیلومتر و مساحت آن ۱۷۶٬۰۰۰ کیلومتر مربع است و پیمانهٔ خوبی برای حس کردن دیگر فاصلهها در کرهٔ ماه بهشمار میآید.
💡 این دریاوار در راستای استوای ماه و در شرقیترین لبهٔ سمت پیدای ماه جای دارد.
💡 این دریاوار در حوضهٔ بحرانها و در شمال شرقی دریای آسایش قرار گرفتهاست.