درگشاده

لغت نامه دهخدا

درگشاده. [ دَ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) گشاده در. که در آن گشاده باشد. بی مانع و سد. باز. مفتوح:
درگشاده دیده ام خرگاه ترکان فلک
ماه را بسته میان خرگاه سان آورده ام.خاقانی.خانه او راکس درگشاده ندیدی و سفره اش سرگشاده. ( گلستان سعدی ).

جمله سازی با درگشاده

تو صفهٔ زرق درگشاده ما صافی عشق درکشیده
ز دولتش به هوا برگرفته بیند جای ز نصرتش به زمین درگشاده یابد در
آن صدف بی‌چشم و بی‌گوش است شاد در به باطن درگشاده منظرش
یکی گنجست در تو درگشاده هزاران جوهر اندر وی نهاده