برین دشت از آن پس کِرا بود کِشت بدان شهر یابد برش خوب و زشت
کلک حق از نقشهای خوب و زشت هر چه ما را سازگار آمد نوشت
پدید آورد نیک و بد، خوب و زشت روان داد و تن کرد و روزی نوشت
ما طالب آنکه کار مطلوب کند خود را بر خوب و زشت محبوب کند
عقل و فکرش بی عیار خوب و زشت چشم او بی نم، دل او سنگ و خشت
هرچه آن یک لحظه باشد خوب و زشت من نخواهم گر همه باشد بهشت