خم زلف

لغت نامه دهخدا

خم زلف. [ خ َ م ِ زُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) پیچ زلف. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نزد صوفیه اسرار الهی را گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

پیچ زلف یا نزد صوفیه اسرار الهی را گویند.

جمله سازی با خم زلف

در خم زلف گرهگیر تو عاجز شده است دل صائب که عنان از کف تقدیر کشید
باد بوئی سحر از چین خم زلف داشت فارغ از غافله تبت و تاتارم کرد
تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم تا بود در آن دام از این چند بسی بود
بسکه آشفته حدیث از خم زلف تو نوشت نافه ریزد چو غزال از قلم مشکینم
دل دیوانه آشفته چو زنجیری دید حلقه‌های خم زلف تو به پیوست به هم
کفر را باعث جمعیت ایمان در خواب چون خم زلف پریشان تو دیدم گفتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال لنورماند فال لنورماند فال اوراکل فال اوراکل فال فنجان فال فنجان