جگرگون
جمله سازی با جگرگون
خاموش محتشم که از این نظمِ گریهخیز روی زمینْ به اشک، جگرگون، کباب شد
تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را مرجان صفت ز اشک جگرگون کند کسی
ز بس که مستی عشقم ز شرح بیرون است می است اشک جگرگون مگر که او چون است
طوطیان را نبود هرزه جگرگون منقار خورده خون جگر از رشک سخن گفتن ما
مرا که حال دگرگون شد از کشاکش هجر عجب مدار اگر اشک من جگرگون است
مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن