تراض

لغت نامه دهخدا

تراض. [ ت َ ] ( ع مص ) با یکدیگر راضی شدن، و در اصل تراضی بود، یاء بجهت تخفیف حذف شده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی، خشنودی و رضامندی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تراضی شود.

فرهنگ فارسی

با یکدیگر راضی شدن و در اصل تراضی بود یائ بجهت تخفیف حذف شده است ماخوذ از تازی خشنودی و رضامندی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَرَاضٍ: رضایت (دو طرفه)
ریشه کلمه:
رضو (۷۳ بار)

جمله سازی با تراض

يأ يها الذين ءامنوا لا تأ كلوا أ مولكم بينكمبالبطل إ لا أ ن تكون تجرة عن تراض منكم و لا تقتلوا أ نفسكم إ ن الله كان بكم رحيما(29)و من يفعل ذلك عدونا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا(30)
قال النّبیّ (ص): «البیع ۶۰ عن تراض و الخیار بعد الصّفقه و لا یحلّ لمسلم ان یغشّ مسلما.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هیز
هیز
اسکل
اسکل
ژرف
ژرف
فال امروز
فال امروز