بیدار گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) بیدار گشتن. سر از خواب برداشتن. || کنایه از هشیار و آگاه گردیدن: هرکه او بیدار گردد بنده ایشان شود زآنکه چون مولای ایشان گشت خود مولا شود.ناصرخسرو.
فرهنگ فارسی
بیدار گشتن ٠ سر از خواب برداشتن ٠ یا کنایه از هوشیار و آگاه گردیدن ٠
جمله سازی با بیدار گردیدن
ز خواب غفلت هستیکه تعبیر عدم دارد توان بیدار گردیدن اگر برخود زنی پایی