بیخ و بار

لغت نامه دهخدا

بیخ و بار. [ خ ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) اصل و فرع. ریشه و ثمر.
- بیخ و بار کسی را کندن؛ نابود ساختن و نیز بکلی از بین بردن:
ستیز فلک بیخ و بارش بکند
سم اسب دشمن دیارش بکند.سعدی.

فرهنگ فارسی

اصل و فرع ٠ ریشه و ثمر ٠

جمله سازی با بیخ و بار

💡 بارم انده ریخت بیخم غم شکست گرنه باری بیخ و باری داشتم

💡 چون در سواد ملک بجنبید رایتت آن در سواد سایهٔ او بیخ و بار ملک

💡 هرک اعتماد کرد بر این بی‌وفا از بیخ و بار برکند این ریمنش

💡 به چه چیز این زمین قرار گرفت؟ وز چه این تخم بیخ و بار گرفت؟

💡 بوم هندوستان بهشتی شد ز فر و جاه تو بد دلی و نیستی نابود گشت از بیخ و بار

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز