بد خیال

لغت نامه دهخدا

بدخیال. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدگمان.( فرهنگ فارسی معین ). سَی َّءالظن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بد گمان

جمله سازی با بد خیال

اختیار و جبر در تو بد خیال چون دریشان رفت شد نور جلال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی همتا
بی همتا
قرین
قرین
آبان
آبان
کمینه
کمینه