انشراق

لغت نامه دهخدا

انشراق. [ اِ ش ِ ] ( ع مص ) کفته شدن و شکافته شدن کمان و جز آن. شکافته شدن کمان و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). شکافته شدن کمان. ( از اقرب الموارد ).
انشراق. [ اِ ش ِ ] ( اِخ ) کوهی است در ارمنستان و اکنون هم به همین نام خوانده می شود. ( فرهنگ فارسی معین، اعلام ):
در آن محراب کو رکن عراق است
کمربند ستون انشراق است.نظامی.

جمله سازی با انشراق

زد بجان عشق آتشم زانسان که شد در عنصرم حظ سودایی فزون و انشراق ماعدا
در آن محراب کو رکن عراق است کمربند ستون انشراق است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حدس
حدس
هیت
هیت
کس کش
کس کش
داشاق
داشاق