اندای

لغت نامه دهخدا

اندای. [ اَ ] ( نف مرخم ) اندودکننده و کاهگل مالنده. ( ناظم الاطباء ). کاهگل کن وکاهگل کننده. ( مؤید الفضلاء ) ( از شرفنامه منیری ). || ( اِ ) آژند و گچ. || شکوه و شکایت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اندا و اندودن شود.
اندای. [ اَ ]( مغولی، اِ ) دوست. رفیق. اندا. رجوع به اندا شود.
اندای. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد با 449 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گلابه کاهگل. ۲ - ( اسم ) در ترکیب بجای (انداینده ) استعمال شود: بام اندا.
ده از بخش تربت جام شهرستان مشهد. آب از قنات. محصول: غلات و پنبه.

جمله سازی با اندای

سلامی غم اندای چون جام صهبا سلامی دلارای چون یار همدم
درونش همچو بیرون غارت اندای چو ایوان خیال از هیچ برپای
بی باده خجالت کشم از باد بهاری صبح ست و دم غالیه اندای ندارم
ز بس برخاست گرد گیتی اندای زمین را شاخ گاو چرخ شد جای
تا دل ابر بهاری در دهد مهر بر گردون زر اندای تو باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ددی
ددی
ارکان
ارکان
جوی
جوی
ضیق وقت
ضیق وقت