بلکه در جنگ و صلح مکلفست چشم به رهبر خود داشته باشد و با وفاداری از او پیروی کند و حتی در کوچکترین امور نیز تحت رهبری او باشد؛ مثلاً تنها به شرطی باید برخیزد یا بخندد یا شستشو کند یا غذا بخورد که به او گفته شده باشد که چنین کند. در یک کلمه باید، نفس خویش را چنین آموزش دهد که هرگز در خواب هم نبیند که مستقل عمل کند و از بیخ و بن از انجام چنین کاری ناتوان شود.»
«مسجد و عمارت سلطنتی اصفهان را از بیخ و بن کندند. آن عمارت هفتدست و آیینهخانه و نمکدان با نقشههای عجیب و آیینههای بزرگ شفاف و حوضهای یکپارچه که از سنگهای مرمر صاف شفاف تراشیده شده و سلاطین با مخارج گزاف بنا نهادهاند، تمام خراب و به جای آنها جز تپهخاکی غمانگیز و ملالتخیز باقی نماندهاست.»
تندباد دی ز باغ هرکسی شاخی شکست کنده شد از بیخ و بن خشک و تر بستان من
"مریض و از پا افتاده بودم و تبم حسابی بالا بود. یکدفعه رویایی دیدم که در آن یک هیبت فلزی مرگبار از درون آتش بیرون میآمد. میدیدم که پوستش بر اثر تماس با شعلههای آتش از بیخ و بن کنده و واقعیت درونش آشکار شده بود. وقتی توانستم تا اندازهای تصویر واضح و روشن از خوابی که دیده بودم به یاد بیاورم، شروع به ترسیم آن کردم و این رویا تا امروز ادامه یافتهاست."
ما نمی بودیم اندر فارس ویران اینچنین در زمان او چنین از بیخ وبن ویران شدیم
رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا کوهها را از بیخ برکنند بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا تا همچون دودی و گردی شود بر هوا.