لغت نامه دهخدا
احبال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبل و حَبَل.
احبال. [ اِ ] ( ع مص ) آبستن کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || احبال عضاه؛ پریشان افتادن گل آن و پژمرده گردیدن. ( منتهی الارب ). || بر بیاوردن کشت. ( زوزنی ).
احبال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبل و حَبَل.
احبال. [ اِ ] ( ع مص ) آبستن کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || احبال عضاه؛ پریشان افتادن گل آن و پژمرده گردیدن. ( منتهی الارب ). || بر بیاوردن کشت. ( زوزنی ).
آبستن کردن
💡 هر دو گون حسن لطیف مرتضی شاهد احبال و حشر ما مضی